محل تبلیغات شما

حدود دو ماهی هست که تو قرنطینه هستم. راستی از کارم استعفا دادم. کلی اتفاقات واسم افتاده تو این مدت که اینجا چیزی ننوشتم. از وقتی استعفا دادم خیلی تغییرات داشتم تو درونم. الان اومدم مهم ترین چیزی که بهش رسیدم رو اینجا بنویسم.

من تصمیم گرفتم خودم را همینطوری که هستم بپذیرم. من این هستم. دنبال ثابت کردن خودم نباشم. به خودم سخت نگیرم. من تا اینجای زندگیم همیشه از خودم فرار کردم. همش دنبال این بودم که انقدر موفق بشم که تغییر کنم و بعد از تغییر کردنم بیام و خودم و نگاه کنم و تعریف کنم. تا اون موقع دلم نمی خواست خودم رو ببینم چون فکر می کردم من کمم، بدم، همه چی تقصیر منه، من دوست داشتنی نیستم. و دلم می خواست همه اینا رو تغییر بدم. الان احساس می کنم آماده ام که به خودم نگاه کنم با اینکه هنوز به اون هدفی که می خوام نرسیدم. 

الان اینا رو گفتم نه به معنی اینکه دیگه واسه هدفم تلاش نخواهم کرد، نه! من واسه هدفم تلاش می کنم ولی صبر نمی کنم تا بهش برسم تا بخوام به خودم نگاه کنم. همین الان این کار رو می کنم. این منم. اگر جایی کم بودم و اشتباه کردم، اگر نتونستم از پس کاری بر بیام به خاطر مجموع شرایطی که از سر گذروندم هست. من خیلی سختی ها رو پشت سر گذاشتم. تو خانواده خیلی متمدن و پولداری هم نبودم. از یه خانواده سطح پایین بودم که بدترین رفتارها رو باهام داشتن، البته بدون اینکه متوجه باشن. من تحت ظلم و فشار بودم و همیشه از خودم بدم میومده. با اینکه سال ها تحت رواندرمانی هم بودم باز هم هنوز خودم رو اونطور که باید قبول نداشتم و دوست نداشتم.

الان می خوام این فهیمه طفل معصوم رو بپذیرم و تحت فشارش نذارم! باور می کنی که من به خاطر فشار خیلی زیادی که به خودم آوردم برای قبول شدن تو آزمون GRE بعد آزمون تمام بدنم کهیرهای خیلی وحشتناک زد! همه و همه به خاطر فشار بیش از حد بود. من داشتم خودم رو شکنجه میکردم حتی با اینکه متوجه شده بودم نباید بذارم کسی شکنجه روحیم بده ولی خودم داشتم ادامه میدادمش. الان نمی خوام دیگه به خودم سخت بگیرم.

درسته باورم نمیشه که منی که این همه سختی رو از سر گذروندم و همیشه نادیده گرفته شدم و از یه همچین خانواده ای بودم بتونم یه روزی از ایران برم. ولی این موضوع تقصیر من نیست! تقصیر شرایطیه که دارم. نمی خوام خودم رو اذیت کنم. شکست رو می پذیرم و دوباره از نو شروع می کنم. ولی اینبار با خودم مهربون ترم. دوره های آموزشیم رو میگذرونم. یاد می گیرم. از پروژه های کوچیک شروع می کنم و حرفه ای میشم. در این مدت سعی می کنم واسه پروژه های مختلف هم اپلای کنم. هر چه شد شد.

از اینجا به بعد زندگیم می خوام لذت ببرم و بیخیال باشم. من در مسابقه برای ثابت کردن خودم به دیگران نیستم و کسی هم منو نگاه نمی کنه که الان چیکار دارم می کنم. فقط خودم دارم خودم رو نگاه می کنم. خودم هم هر طور که پیش بره به خودم سخت نمی گیرم. دیگه مهم نیست که موفق بشم یا نه. باید شروع کنم از زندگیم لذت ببرم.

میدوم بعضی اوقات از رنج کشیدن لذت میبرم، اشکال نداره. اینم یه موضوع دیگه است که باید روش کار کنم. من میتونم.

مشکل زندگی من در بیست و هشت سالگی

راه ارتباطی با کودک درونم

موضوع تونستن و نتونستن نیست، خواستن و نخواستنه!

کنم ,رو ,نمی ,الان ,هم ,اینکه ,می کنم ,به خودم ,خودم رو ,شروع می ,نگاه کنم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کولرگازی اسپلیت سامسونگ در شیراز